حذف در نحو عربی
نویسنده: مهدی ستاریان
مقدمه
اگر چه تدوین الفبایی موضوعات نحوی برای مبتدیان، مخلّ آموزش است (زیرابسیارند مباحث پیچیدهای که صرفا به خاطر رعایت ترتیب الفبایی، زودتر از مقدمات لازم برای فهم بهتر آن بحث ذکر میشوند) اما از ویژگیهای اطلاعرسانی به شیوه طبقهبندی شده در هر علم، آن است که به انتقال سریع مجموعه اطلاعات لازمی میپردازد که دانشجو ـ به معنای اعم ـ نیازمند به دانستن خلاصه آن است؛ گرچه به عنوان درس مستقلی مطرح نشده باشد.
آگاهی از موارد حذف و شناخت مصادیق و چگونگی اجرای آن در هر یک از موارد از این دسته است1.
مقاله پیوست، متن سخنرانی به انجام رسیده در گردهمآیی کارشناسان گروه عربی استان اصفهان در خرداد 77 است که پس از بازنگری مجدد، مجموعه بحث به صورت الفبایی تدوین شده و ارائه میگردد.
فهرست مطالب
حذف آخر مرخّم؛ حذف اسم لات؛ حذف حرف علّه؛ حذف خبر؛ حذف خبر لا «شبیه به لیس»؛ حذف خبر لا «نفی جنس»؛ حذف شرط و جواب؛ حذف صله موصول؛ حذف عائد موصول؛ حذف عامل حال؛ حذف فعل و فاعل؛ حذف فعل؛ حذف کان؛ حذف مبتدا؛ حذف مضاف؛ حذف مضاف الیه؛ حذف مفعول به؛ حذف نون؛ سدّمسدّ
حذف آخر مرخّم
ترخیم، اختصاص به منادا دارد و در نظم و نثر به کار میرود امّا اصلیترین کاربرد نحوی آن هنگامی است که جزئی یا قسمتی از منادا حذف گردد که در اصطلاح «منادای مُرَخّم» گفته میشود.
ـ هدف از ترخیم، ترقیق صوت است که در اصطلاح تخفیف گفته میشود.
ـ شرط در ترخیم، چهار موضوع است: الف ـ منادا علَم باشد. ب ـ منادا مندوب و مستغاث نباشد. ج ـ مرکب اضافی و مرکب اسنادی نباشد. د ـ از سه حرف بیشتر باشد.
تذکر: اگر منادا دارای تاء تأنیث باشد، همیشه ترخیم میشود. خواه علم یا غیر علم؛ سه حرف یا بیشتر باشد.
روش ترخیم
1ـ غالبا حرف آخر حذف میشود. مانند: یا حارِثُ îیا حارُ
یا جَعفَرُ îیا جَعفُ
اعراب منادای مرخّم بر دو وجه است:
الف ـ آخرین حرکت موجود پس از حذف، مانند: یا حارِثُ îیا حارِ
ب ـ براساس حرکت حرف حذف شده، مانند: یا حارِثُ îیا حارُ
2ـ حرف آخر کلمه حذف میشود به شرط آن که:
الف ـ منادا بدون تاء تأنیث باشد. (در اعلام مؤنثه، تاء تأنیت و الف ممدوده حذف میگردد) مانند: یا صحراءُ îیا صحرَ
ب ـ حرف ماقبل آخر، حرف مدّ باشد.
منصورُ îمَنْصُ ـ مسکینُ îمسکُ ـ عمّارُ îعَم
ج ـ از چهار حرف بیشتر باشد. یاخَلدونُ îیاخَلدُ
یاسلیمانُ îیاسُلَیْمَ
3ـ کلمه یا کلمه و حرف حذف میشود به شرط آن که مرکب مزجیِ عَلَم باشد. مانند: یاسیبویه î یاسِیبَ ـ یاحَضْرَموت îیاحَضْرَ
* اثناعشر، اثنتاعشر (هنگامی که به صورت علم به کار رود) îاِثْنَ، اِثْنَتَ
ولی در مرکب اضافی حذف نمیشود، مانند: یا عبدَاللّهِ
4ـ گاهی منادا را با بودن قرینه «حرف ندا» حذف میکنند، اگر چه نادر است.
مانند:یا بُؤسٌ لِزیدٍ =Äیا قومُ بؤسٌ لزیدٍ
(2)
حرف ندا مبتدا حرفندا منادی مبتدا خبر
(منادا محذوف)
حذف اسم لات
لات، حرف نفی است که بر سر جمله اسمیّه بیاید، باعث رفع اسم و نصب خبر میشود و پیوسته اسم لات حذف میگردد و اسم محذوف و خبر هر دو باید از اسامی زمان باشند.
مانند:
لاتَ (الساعةُ) ساعةَ ندامةٍ
Å Å
اسم محذوف خبر
حذف حرف علّة
قصد ما در این جا، ذکر موارد اعلال به حذف نیست و فقط از جهت اعراب به این موضوع نگریسته میشود. بنابراین میتوان گفت:
1ـ حذف حرف علّة، علامت اعراب است که در صیغههای 1 ـ 4 ـ 7 ـ 13 ـ 14 مضارع ناقص اتفاق میافتد، مانند: لم یَرمِ
2ـ حذف حرف علّة، نشانه بناء است که در صیغه 7 امر ناقص اتفاق میافتد، مانند ارمِ
حذف خبر
خبر در سه مورد به صورت جائز و در هشت مورد به صورت واجب حذف میشود.
جائز:
خبر در صورتی که قرینهای بر آن دلالت کند، میتواند حذف شود و این حذف، غالبا در موارد زیر صورت میپذیرد:
الف- پس از اذای فجائیه. مانند: خرجتُ فاذا العدو - یعنی «العدو کامنٌ»
ب- در جواب استفهام، مانند گفتن «ابوک» به جای گفتن «عندک ابوک» در پاسخ کسی که میپرسد: «مَن عندک؟»
- در مواردی که قرینهای برای حذف آن باشد. مانند: «ابوک ناجحٌ و اخوک» یعنی «واخوک کذلک»
واجب:
اگر جانشینی جای خبر را بگیرد، خبر وجوبا حذف میشود و این جانشینها عبارتند از:
1ـ جواب قسم صریح، مانند: لَعَمُرکَ لأقومَنَّ.
2ـ جواب «لولا «به شرط آن که خبر، دلالت بر وجود مطلق کند. مانند: لولاالعَدلُ لَفَسَدَتِ الرعیَّةُ.
3ـ ظرف، اگر وجود مطلق باشد، مانند: الأمیرُعندکَ.
4ـ جار و مجرور، اگر وجود مطلق باشد، مانند: الأمیرُ فی الدّار.
5ـ عامل صفت که قبل از آن استفهام باشد، مانند: هل عارفٌ أنتما؟
6ـ عامل صفت که قبل از آن نفی باشد، مانند: ماعالمٌ أخوکَ.
7ـ عطف اسم بر مبتدا به وسیله «واو» مصاحبت «مع» باشد، مانند: کُلُّ انسانٍ و فِعلُهُ.
8ـ حال، در صورتی که صلاحیت خبربودن را نداشته باشد، مانند: ضَربِیَ العَبدَ مُسیئا.
حذف خبر لا «شبیه به لیس»
حذف خبر لا شبیه به لیس جائز است و غالبا اهل بلاغت چنین میکنند، مانند: لابأسٌ (علیک).
حذف خبر لا «نفی جنس»
غالبا در مواردی که خبر لانفی جنس معلوم باشد، حذف میگردد، مانند: لابأسَ (علیک) ـ لاالهَ (موجودٌ) اِلاّاللّهُ
حذف شرط و جواب
مهمترین مواردی که شرط یا جواب حذف میشوند عبارتنداز:
1ـ فعل شرط پس از لا حذف میشود، مانند: اِلعَبْ جَیَّدا والاّ فلا. [واِنْ لا تَلْعَبْ]
2ـ جواب شرط حذف میشود، اگر دلیلی بر آن در جمله باقی مانده باشد. مانند: أنْتَ ناجِحٌ اِنْ اجْتَهَدْتَ (تَنْجَحْ)
3ـ گاهی فعل شرط و جواب شرط هر دو حذف میشوند، مانند: اِنْ سُرِرْتَ فَاَبْقِ مَعَنا وَ اِلاّ. [و اِن لَم تَسُرَّ فلاتَبْقَ مَعَنا]
حذف صله موصول
گاهی به خاطر وجود قرینه لفظی یا قرینه معنوی، صله موصول را حذف میکنند که قصد، تعظیم یا تهویل است. مانند:
نحن الألی فاجمع جمو عک ثم وجّهها الینا
که صله محذوف «عُرِفوا بالشجاعة» میباشد.
حذف عائد موصول
در صله، باید ضمیری وجود داشته باشد که با موصول در مفرد و مذکر بودن و فروع آن مطابقت کند و در اصطلاح به آن «ضمیر عائد» گویند.
الف ـ حذف عائد مرفوع: هنگامی جائز است که در اوّل صله مبتدا قرار گرفته باشد و خبر آن نیز مفرد باشد. گفتهاند برای تخفیف، آن را حذف میکنند، اگر صله طولانی باشد. مانند: ماأنابالذی قائل لک سوءا ـ بالذی هو قائل لک سوءا.
ب ـ حذف عائد منصوب: هنگامی جائز است که عائد ضمیر متصل بوده و عامل نصب نیز فعل تام باشد و اسم موصول غیر «ال» باشد. مانند: قرأت الکتابَ الذی قرأتَ - الذی قرأتَهُ.
ج ـ حذف عائد مجرور به اضافه لفظی: هنگامی جائز است که مضاف اسم فاعل یا اسم مفعول باشد، مانند: فَاَقْض ما أنْتَ قاضٍ - ما أنتَ قاضیة. * یَفْرَحُ الذی أنا مُکرم - مُکرمُهُ.
ـ در مجرور به حرف جرّ، شرط آن است که موصول نیز با همان لفظ مجرور شده باشد. مانند: ویَشرَبُ ممّاتشرَبون ـ ممّا تشرَبونَ منهُ
ـ گاهی صله و عائد، برای تعظیم و یا ترساندن (تهویل) حذف میشوند. ( îرک: حذف صله موصول).
حذف عامل حال
فعل. مانند: ولاتهنوا ولاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین.
لفظی
شبه فعل. مانند: سرّنی رجوعک سالما - عامل در این جا مصدر است.
عامل حال
معنوی: آنچه معنای فعل را برساند، بدون آن که فعل وجود داشته باشد. مانند:
- اسم اشاره: هذا ابوک عالما. (اسم اشاره جانشین فعل اشیر شده است)
- ظرف: زَیدٌ عندک ضعیفا.
- جار و مجرور: زَیدٌ فی الدار نائما.
- تشبیه:ها إنّه الخطیب مُصْقَعا.
- نداء: یا زیدٌ هاجما.
- تمنّی: لیته عندنا نازلاً.
حذف عامل حال در صورتی جائز است که دلیلی بر آن در بقیه جمله داشته باشیم. مانند کسی که به شخص در حال سفر بگوید: سالما îسِر سالما
امّا در چهار صورت، حذف عامل به صورت قیاسی واجب است:
1ـ وقتی حال، به جای خبر آمده باشد. مانند: ضربی العبد مُسیئا. (به عنوان سدّ مسدّ خبر)
2ـ حال، مؤکد برای مضمون جمله باشد. مانند زیدٌ أبوک عطوفا.
3ـ حال همراه با استفهام که برای توبیخ ذکر شده باشد. مانند: أنائما و قداشْرَقَتِ الشّمسُ.
4ـ اگر کمی یا زیادی مقدار حال بیان شود. مانند: تَصَدَّق بدینارٍ تَصاعِدا. (کذا)
در غیر موارد چهارگانه فوق، حذف عامل حال به صورت سماعی است. مانند: هنیئا بکَ ـ یعنی ثَبَتَ لکَ الخبرُ هنیئا.
حذف فعل و فاعل
الف ـ به صورت وجوبی:
1ـ هرگاه فعلی پس از آن برای تفسیرش موجود باشد. مانند: [...] اذا أبوکَ اَمَرَکَ بلزومٍ الرصانة فأطِعْهُ.
تذکر: در این جمله، تنها فعل «امرک» پس از «اذا» به اعتبار فعل «امرک» دوم حذف شده است و فاعل آن «اب» در «ابوک» محذوف نیست.
2ـ هرگاه مفعول به در بابهای زیر قرار گیرد:
ـ باب اشتغال: [...] أباکَ اکرِمْهُ یعنی أکرِم.
ـ باب نداء: [...] یا رجلاً یعنی اُنادی.
ـ باب اختصاص: [...] نحن اللبنانییّنَ یعنی أَخُصُّ.
ـ باب اغراء: [...] العملَ العَملَ یعنی إلزم.
ـ باب تخدیر: [...] النارَ النارَ یعنی اِحذَر.
ب ـ به صورت جوازی: در جواب استفهام اتفاق میافتد. مانند: مَن ضربتَ؟ ـ زیدا یعنی ضربتُ زیدا.
ج ـ گاهی حذف فعل و فاعل به صورت سماعی است. مانند: أهلاً و سهلاً یعنی أتَیتَ أهلاً وطِئْتَ سهلاً.
حذف فعل (عامل نصب دهنده مفعول مطلق)
1ـ هرگاه مصدر، بدل از فعلش باشد، مانند: قیاما لا قعودا.
ـ به صورت قیاسی در جملات طلب، مانند: اجتهادا لاتکاسلاً.
ـ به صورت سماعی در جملات خبری، مانند: سبحان اللّه.
2ـ اگر به وسیله آن، شرح عاقبت ماقبل، آورده شود. مانند: انّا هدیناه السبیلَ امّا شاکرا و امّا کفورا.
3ـ هرگاه مصدر مسند به اسم ذات:
ـ تکرار شده باشد. مانند: الغلامُ بکاءً بکاءً.
ـ یا محصور شده باشد. مانند: ما أنت الاّ سَیرا
ـ یا به آن مصدر عطف شدهباشد. مانند: المریض لا آکِلاً و لا شُربا.
4ـ اگر مصدر برای خودش مؤکد باشد. یعنی مفهوم جمله غیر از آن مصدر را نرساند. مانند: له المیراثُ شرعا.
5ـ وقتی مصدر برای دفع خبری بیاید که در ماقبل آمده و احتمال مجازی بودن در آن هست. مانند: أنت أخی حَقّا.
حذف کان
1- کان با اسم و خبرش به صورت جوازی هنگامی حذف میشود که پس از «اِنْ» قرار گیرند و «ما» به جای «کان» و «لا نافیه» برای خبر است، مانند:اِفْعَلْ هذا امّا لا یعنی ان کنت لا تفعل غیره.
2- حذف کان با اسمش و خبرش به صورت جوازی برای تخفیف هنگامی است که پس از اِنْ ولَوْ شرطی قرار گیرند. مانند: ان خیرا فخیرا ـ لا یأمَنُ الدَهرَ ذوبَغیٍ و لَوْ ملِکا.
3ـ حذف کان پس از أن مصدری واجب است و به جای آن «ما» زائده آورده میشود ولی اسم و خبر آن باقی میماند. مانند: أمّا أنت راضیا رضُوا یعنی لأنْ کنتَ راضیا.
حذف مبتدا
مبتدا در 2 مورد به صورت جائز و در 5 مورد به صورت واجب حذف میشود.
جائز:
1ـ اگر قرینهای معنوی وجود داشته باشد، مانند: هذاالمَطلَبُ الأوَّلُî المَطلَبُ الأوّل.
2ـ اگر قرینهای لفظی برای حذف آن وجود داشته باشد، مانند: مَن عَمِلَ صالحا فَهُوَ لِنَفسِهِ î ... فَلِنَفسِه.
واجب:
1ـ وقتی جواب قسم جانشین آن شده باشد، مانند: فی ذِمَّتی لأفعَلَنَّ.
2ـ اگر خبر آن، مصدر و بدل از لفظ آن باشد، مانند: صبرٌ جمیلٌ.
3ـ پس از «لاسیّما» به شرط مرفوع بودن اسم لا، مانند: أکرِمِ العُلَماءَ و لا سیَّما زَیدٌ.
4ـ در باب نِعمَ و بِئسَ به شرط آن که مخصوص خبر باشد، مانند: نِعمَ الرَّجُلُ زیدٌ.
5ـ اگر خبر آن نعت (صفت) مقطوع باشد چه مدح، چه ذم، چه ترحّم، مانند: الحمدُ للّه ... الکریم (هو).
حذف مضاف
اگر قرینهای وجود داشته باشد، میتوان مصاف را حذف کرد و به جای آن مضافالیه را قرار داد، ولی اعرابش همان اعراب مضاف خواهد بود. مانند: جاء ربُّکَ یعنی امرُ ربِّکَ.
حذف مضافالیه
حالا مختلف مضافالیه محذوف به شرح زیر است:
1- مضافالیه حذف شود و معنی آن در نیّت باشد. در این صورت، مضاف مبنی بر ضم خواهد بود. و این حذف هنگامی صورت میگیرد که مضاف کلمه «غیر» یا «قبل» یا «بعد» و امثال آنها باشد. مانند: استشار المریضُ الطبیبَ لیس غیرُ - یعنی «غیرَ الطبیبِ».
2- مضافالیه حذف شود و نه لفظ آن در نیت باشد و نه معنی آن. در این صورت، مضاف به حالت اعرابی پیش از اضافه باز میگردد. مانند: و کلاً وعد اللّه الحسنی - یعنی «وَکلَّ فریقٍ».
3- مضافالیه حذف شود و لفظ آن در نیّت باشد. در این صورت باید به مضافِ آن؛ اسمی عطف شود که خود مشابه مضافالیه محذوف در لفظ و معنی، اضافه شده است. مانند: قطع اللّه یَدَ و رِجْلَ من قالَها، که در اصل به صورت «قطع اللّه یَدَ مَن قالَها و رِجْلَ من قالَها» بوده است.
تذکر: حذف «مَنْ قالَها» برای دلالتی است که «رِجْل» بر آن اضافه شده است، اما صحیحتر آنست که اضافه اول، به اسم ظاهر و اضافه دوم به ضمیر باشد. یعنی بگوییم: قطع اللّه یَدَ مَن قالَها و رِجْله».
حذف مفعولٌ به
مفعول به شایسته ذکر کردن است زیرا معنی به وسیله آن، کامل میشود. امّا در موارد زیر حذف میشود:
1ـ هنگامی که قرینهای برای تفسیر آن موجود باشد:
ـ به صورت واجب: أَفَدْتُ و أفادنی الصدّیق یعنی أفَدتُهُ.
ـ به صورت جایز: شَرِبَ زیدٌ فَسَکِرَ یعنی شَرِبَ الخَمرَ فسَکَر.
2 ـ گاهی برای اختصار، حذف میشود. مانند: یَغفِرُاللّه (الذنوبَ) لِمَنْ یشاءُ.
حذف نون
به آخر فعل، امکان اضافه شدن سه نون مختلف وجود دارد، نون تأکید، نون اناث و نون زائد که بحث ما در مورد نون زائد است.
ـ علامت اعراب نصب است (در صرف مضارع منصوب). مانند: لَنْ یَفْعَلوا.
ـ علامت اعراب جزم است (در صرف مضارع منصوب). مانند: لَمْ یَفْعَلوا.
ـ علامت بناء است (در صرف فعل امر). مانند اِفْعَلُوا.
سَدّ مَسَدّ
یک تعبیر نحوی است که برای بی نیازی از ذکر یکی از ارکان جمله به کار میرود1 و در حالتهای زیر استعمال میشود:
1ـ مبتدا وجوبا حذف میشود وقتی جواب قسم سدّمسدّ آن باشد. مانند: فی ذمّتی لأفعَلَنَّ = فی ذمّتی یمینٌ.
2ـ هنگامی که صفتی با پس از خودش در افراد مطابقت داشته باشد، مبتدا و مابعدش مرفوع و سدّ مسدّ خبر خواهد بود. مانند: هل قادمٌ الغائِبُ.
ولی اگر صفت مفرد باشد و پس از آن مثنی یا جمع بیاید مبتدای وصفی بودن آن حتمی است و اسم مثنی یا جمع پس از آن، به عنوان جانشین خبر، مرفوع خواهد بود: ما مسافرٌ أخوای.
3ـ سدّ مسدّ دو مفعول در افعال قلوب، دو چیز است:
الف - أنَّ و صله آن. مانند: یحسَبون اَنَّهم یُحسِنونَ صُنعا.
ب ـ أنْ و صِلِه آن، مانند: زَعَم الذین کفروا أن لُنْ یُبْعَثوا.
4ـ حذف عامل قیاسی، واجب است به عنوان سدّ مسدّ خبر، مانند: ضَرْبِیَ العَبدَ مسیئا.
5ـ ملحق میشود به نعتِ مؤوّل به مشتق، مصدری که ثلاثی غیر میمی باشد به عنوان سدّ مسدّ مشتق. مانند: ساءٌ سکبٌ ـ رجالٌ ثِقَة ـ شهودٌ عدلٌ.
منابع:
قاضی سعید مفید قمی ، محمدبن محمد ، شرح توحید صدوق ، به اهتمام دکتر نجفقلی حبیبی ، تهران ، مؤسّسة الطباعة والنشر وزارة الثقافة والارشاد الاسلامی ، 1414 ق .
همو ، شرح اربعین ، چاپ سنگی .
لاهیجی ، عبدالّرزاق ، شرح گلشن راز ، در مجموعؤ آثار شیخ محمود شبستری ، به اهتمام دکتر صمد موحّد ، تهران ، کتابخانؤ طهوری ، 1371 ش .